درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان قاطی پاتی
مرد مسنی به همراه پسر ٢۵ سالهاش در قطار نشسته بود. در حالی که مسافران در صندلیهای خود نشسته بودند، قطار شروع به حرکت کرد. هیجان شد. دستش را از پنجره بیرون برد و در حالی که هوای در حال حرکت را با لذت لمس میکرد فریاد زد: پدر نگاه کن درختها حرکت میکنن. مرد مسن با لبخندی هیجان پسرش را تحسین کرد. و از پسر جوان که مانند یک کودک ۵ ساله رفتار میکرد، متعجب شده بودند. باران میبارد، آب روی من چکید. پسرتان پزشک مراجعه نمیکنید؟ مرد مسن گفت: ما همین الان از بیمارستان بر میگردیم. امروز پسر من برای اولین بار در زندگی میتواند ببیند ! نظرات شما عزیزان: بچه آبی
![]() ساعت3:07---6 بهمن 1392
س
مطلب نمیزاری وبتو بگیر تعطیل کن دیگ!!!!!!!!!! پاسخ:سلام.دل داری تعطیل کنم؟؟
س
گردوخاک چشامو کور کرده پاسخ:سلام.خوب عینک بذار
س
واقعا داستان جالبی بود پاسخ:سلام.خواهش پاسخ:سلام خواهش
س
مطلب جالبی بود ک نباید چشم بسته قضاوت کرد ، چیزی ک مردم جامعه ما در حال حاضر دارن انجام میدن دیگ ب وبم سر نمیزنی و نظر نمیزاری !؟ بای پاسخ:سلام.درسته داش دو شنبه 11 شهريور 1392برچسب:, :: 15:54 :: نويسنده : pedram
![]() ![]() |